سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هی روزگار چیکار کردی با من 

خداجون مگه چیکار کردم که باید انقدر زندگیم تلخ باشه

چقدر بد یکدفعه دستت اشتباهی بخوره روشماره ای که دیگه هیچوقت مخاطبش ،مخاطب تو نباشه

امروز دوباره شکستم ،از بین رفتم دستم یدفعه رفت روے شماره ای که هنوز نمیتونم پاکش کنم ،اشتباهی شماره بابا رو گرفتم 

کاش میشد جواب بده مثل قبلا ،سربه سرم بزاره 

بعد بخنده از اون خنده هایی که من بهش میگفتم ؛عه بابا اذیت نکن

بابا دلم برات تنگ شده 

الهی هیچکس آخرین خاطره اے که با باباش داره بد نباشه

من از روزی که بابا رفته دارم تو کابوس اون خاطره جون میدم

بابا چرا پیشم برنگشتی ،آخه چقدر صدات زدم 

آخه چقدر التماس کردم ،حتی افتادن روی زمینمم تو رو برنگردون 

انقد حواسم نبود که وقتی برگشتم دیدم از زانوهام خون اومده

بابا اینجا آدما اونایی نیستن که بودی ،همشون عوض شدن 

بابا دخترت تنها گذاشتی با یه خاطره ے بد

دارم گریه میکنم اونروز داره برام تکرار میشه ،بابا قربونت برم

بخاطره ترس لعنتی نتونستم بیشتر بیام ببینمت ،آخه میدونی چیه بدنم یخ میکرد ،دستهام تمام بدنم میلرزید ،بابا هنوزم همونجورم

بابا الان موقع یتیم شدن من نبود آخه من چیکار کنم ؟چطوری دیگه به زندگی ادامه بدم و..بابا برای دخترت دعا کن ....حالش خوب نیست

پدرم

یاد تو حس قشنگیست که در دل دارم

چه تو باشی

چه نباشی نگهش میدارم(صلوات و شاخه گلی از جنس فاتحه)

...nilooگل تقدیم شما


اولین دیدگاه را شما بگذارید

 بعضی از...       درد یعنے...


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ